من و تو هستیم و بینمان فاصله زودتر نمیگذرد این ثانیه های بی حوصله همچنان باید بی قرار باشیم ، تا کی باید خیره به عکسهای هم باشیم! بیش از این انتظار مرا میسوزاند، دلخوشی فرداست که تمام حسرتها و غمها را بر دلم میپوشاند تو در این فاصله میسوزی و من از سوختنت خاکستر میشوم ، تو اشک میریزی و من در اشکهایت غرق میشوم ، تو نمی تابی و من در تاریکی محو میشوم ، تو از انتظار خسته ای و من به انتظار آمدنت دست به دعا میشوم! انگار عقربه های ساعت هم از انتظار خسته اند ، نشسته اند و حرکت نمیکنند چرا نمیگذرد ، تا برسد آن روز در خواب میبینم تو را ،ستاره ها که می آیند ، نمیدانم، میدانند حال من و تو را روزها شبیه هم است ، امشب نیز مثل دیشب است ، امروز خیره به ساعت بودم ، دیروز با ثانیه ها هماهنگ بودم دیشب خواب دیدم سرم بر روی شانه هایت است ، امروز در فکر خواب دیشب بودم به انتظارت مینشینم ، انتظار هم پایان نیابد ، میروم به سوی پایانش ، تا نزدیک شوم به تو ، در کنارت خیره شوم به چشمانت تا بگویم خیلی دوستت دارم
قالب وبلاگ : قالب وبلاگ |