سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تنهاترین عاشق

ای کسانی که مامورین دفن من هستید برروی تابوتم پرده ای سیاه بکشید تا همه ببیند که سیاه بخت بودم دستانم را از تابوت آویزان کنید تاهمه ببیند که دست خالی از دنیا رفتم چشمانم را باز بگذارید تاهمه ببیند که چشم انتظار از دنیا رفتم ودر آخر اینکه تکه یخی بر روی قلبم بگذارید تا با اولین تابش خورشید آب شده و به جای ......گریه کند؟

من میخوام خودکشی کنم تا 50 روز دیگه تقریبا خسته شدم از زندگی خیلی وقته میخواستم خودکشی کنم ولی به دلایلی نشده از روزی که زاده شدم با غم و گریه بزرگ شدم دنیا رو با همه خوشیهاش نمیخوام من عاشق پسر بچها میشم ولی این کار سخترین کار تو این عالمه به نظر من خوب چرا وقتی گرگای زمونه با من چنین کردن که من الان به یاد روزهای پاک بچگی دنبال بچها باشم چرا من بکنم که بچه ی دیگه ای مثل من بشه نمیشه پس باید مرد من 18 سال دارم از 14.15 سالگی قصد خودکشی کردم تا 17 که خودکشی کردم ولی زنده موندم ولی این بار دیگه از تجربهای قبل استفاده میکنم که راه بازگشتی نباشه البته هر در امیدی هم که باشه من در میزنم که از این کار منصرف شم ولی اگه نشه دیگه چاره ای واسم نممونه خدا بیامرزه من رو میخوام یه قصه ای رو تعریف کنم یکی از صحنهای تلخ زندگیم من سر زمین بابام یه مدت نگهبانی میدادم تو ماشین میخوابیدم من هم که شب و روز نداشتم خیلی برام فرصت خوبی بود شبی 10 تومان تازه با ماشین میرفتم این ور اون ور میگشتم D اقا یه شب رفتم پیش دوستان از غذا یه پسری بچه ای اونجا بود خیلی خوشکل و بامزه بود همش هم میخندید خیلی ازش خوشم اومد من با خودم گفتم بیام با دوستام درد و دل کنم اره گفتم من از این پسره خیلی خوشم اومد و ... تموم شد رفت چند وقت بعدش همون پسره مست کرده بود اومد سر جایی که من نگهبانی میدادم با یه ماشین من هم خوابیده بدوم تو ماشین اومد در و باز کردم گفت اومدم پیشت بعدش اون ماشین رفت سره کوچه بعدش الان که دارم این رو میگم تنم میلرزه هر وقت که بهش فکر میکنم از خودم بیذار میشم اره گوشیم رو گرفت دوتا گوشی داشتم سیگار مو گرفت گفت بکن هرچی بهش گفتم چته اخه چی شده هیچش نگفت بعد پسره هم یه ادم هیچی ندار گفتم الان هم خودشو میکشه هم من رو لباسم رو پاره کرد عینک رو شکوند هر کاری کردم از ماشین برم بیرون نذاشت که بلاخره پیاده شدم یه خورده داد و بیداد کردم پسره در رفت رفتم دنبالش پیاده پای برهنه گفتم اخه چی شده گفتم گوشیم رو بده فراموش میکنم 2.3 تا مشت حوالم کرد گفتم باشه خودت خواستی انقدر ترسیده بودم که حتی نمتونستم کاری کنم ولی مغزم کار کرد رفتم کلانتری گفتم اقا اینجوریه دم در میگن خواستن خفتت منن و... گفتم اره خندید رفت گفت گوه میخوری این وقت شب تو خیابون هستی رفتم به یکی دیگه گفتم گفت برو سر جایی که بودی گفتم اخه یزید من با ای خودم اومدم اینجا بریم دم خونه ی پسره گوشیم رو دزدیده گفت برو همونجا برات یه موتور میفرسم با همون موتوره صحبت کن اقا رفتم تو راه سوار ماشین بودم پیرهنم پاره عینکم هم شکسته بود هیچی هم نمیدیدم میرفتم رفتم دم خونه ی یکی دیگه از مثلا دوستام که نگو اینها با هم برنامه ریزی کرده بودن بردمش دم خونه ی پسره گوشیم رو گرفتم و عذر خواهی کرد پسره اف مشروط بیرون بود گفتم باشه اشکال نداره اون موقع بخ خودم میگفتم این چندید بار خودکشی کرده بدبخته ولش کن زندان نندازش و ... خلاصه ماشین رو دادم به اون رفیقم بره سیگار بخره بیاد رفت برگشت اومد کوبید در همسایه بقل کاپود رفت تو یه عذر خواهی هم نکرد البته خیلی چیزی نشد اون پسری هم که این مسته رو تا دم ماشین من اورد ماشینش خاموش شد و دیگه روشن نشد داشت یدکش میاورد گفتم چرا اخه از کارت طلایی ماشین استفاده کن کرد و تشکر کرد ولی چند وقت بعدش تصادف کرد توعون کارش اون یکی پسره هم نمدونم ولی هیچ وقت نمیبخشمش چیزی نشد ولی خیلی خیلی رو من تاثیر گذاشت اون جریان دیگه از اون به بعد به هیچکی اعتماد با هر کی دوست میشدم فقط برای چند روز در حد سلام و علیک بیرون رفتن دیگه یاد نامردیشون لحظه ای تنهام نمیذاشت بخدا خستم خستم از این رفیقای با مرام بی مرام حالا این رو که گفتم فقط یه جریانه توی 1.2 سال گذشته فقط سختی بوده کی این دل من چشیده خدایا اخه من تقاص کدوم گناه رو دارم پس میدم اه افسوس که این دلم ... جوینم مرد

I LOVE YOU

منبع:  khodkoshi2010.mihanblog.com    


نوشته شده در پنج شنبه 89/10/23ساعت 4:51 عصر توسط علی نظرات ( ) | |


قالب وبلاگ : قالب وبلاگ