سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تنهاترین عاشق

دیدی غزلی سرود؟

 عاشق شده بود ...

 انگار خودش نبود ...

 افتاد،

     شکست،

         زیر باران پوسید ...

 آدم که نکشته بود ...

 عاشق شده بود ...

انگار دلم همیشه در ابهام است
دیگر همه چیز بین ما رفت به باد
هم تیشه شکست و کوه پابرجا ماند
هم گم شده در نشان کوه ها فرهاد
انگار صدای نسترن ها درد است
دیگر همه جا هق هق مرگ آواز است
دیگر همه جا حصار غم میبیند
مرغی که همیشه عاشق پرواز است
تو از پس شهر حادثه آمدی و
دنیای مرا ستاره باران کردی

حالا که دلم با نفست خو کرده
گویا که دگر هوای هجران کردی
گفتی که سفر آخر این قصه ماست
آخر تو چرا چنین سنگدل شده ای
آخر تو بگو،بگو و انکار نکن
دریای چه کس کنون تو ساحل شده ای؟
آه.....بی تو تمام زندگی ابهام است
تکرار نفس نشانه زندگی نیست
این آخر قصه من و توست ببین
تنهایی این یکی و آن دیگری نیست!!!


نوشته شده در یکشنبه 91/4/11ساعت 3:59 عصر توسط علی نظرات ( ) | |


قالب وبلاگ : قالب وبلاگ