باز باران با ترانه آشنا و شادمانه
با صفا و مهرباني ميچکد در هر کرانه
برگهاي خيس و زيبا چشم را گيرد نشانه
در دل هر رهگذاري باز مي رويد ، جوانه
صاف ميگردد ، درونش از غم و درد زمانه
باز ميگويد ، خدايا اي تواناي يگانه
من چگونه شکر گويم اين شکوه عارفانه
سلام...