سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تنهاترین عاشق

روز تولدت شد و  نیستم   اما کنار تو         

         کاشکی می شد که جونمو هدیه بدم برای تو         

         درسته ما نمیتونیم این روز و پیش هم باشیم         

       بیا بهش تو رویامون  رنگ   حقیقت بپاشیم         

    میخوام برات تو رویاهام جشن تولد بگیرم        

         از لحظه لحظه های جشن تو خیالم عکس بگیرم        

       من باشم و تو باشی و فرشته های آسمون        

      چراغونی جشنمون، ستاره های کهکشون        

          به جای شمع میخوام برات غمهات و آتیش بزنم        

        هر چی غم و غصه داری یک شبه آتیش بزنم        

     تو غمهات و فوت بکنی منم ستاره بیارم        

      اشک چشاتو پاک کنم نور ستاره بکارم        

          کهکشونو ستاره هاش دریاو موج و ماهیاش         

         بیابونا و برکه هاش بارون و قطره قطره هاش        

          با هفت تا آسمون پر از گلای یاس ومیخک         

         با ل فرشته ها و عشق و اشتیاق و پولک         

         عاشقتو یه قلب بی قرار و کوچک        

         فقط می خوان بهت بگن :.

.

.

.

.      تولدت مبارک      

M

----------------------------------------------------------------------------------------------------

اینم کیک تولد نمیخواین برای عشقم شعرتولد بخونین؟تا شعماشو فوت کنه!!!

تولد،تولد،تولدت مبارک بیاشعمارو فوت کن تا صدسال زنده باشی===

حالا بفرمایید کیک نوش جونتون.

این کیک خوردن داره هااااااا

http://www.parsiblog.com/PhotoAlbum/dastaneshgh/5.jpg

تولدت مبارک ازطرف خودم هدیتو بعدا بهت میدم امیدوارم همیشه زنده باشی عزیزم

تولدت مبارک عشقمM


نوشته شده در شنبه 91/5/14ساعت 1:41 صبح توسط علی نظرات ( ) | |


دیرگاهیست که تنها شده ام / قصه غربت صحرا شده ام

وسعت درد فقط سهم من است / باز هم قسمت غم ها شده ام

دگر آئینه ز من با خبر است / که اسیر شب یلدا شده ام

من که بی تاب شقایق بودم / همدم سردی یخ ها شده ام

کاش چشمان مرا خاک کنید / تا نبینم که چه تنها شده ام . . .

 

http://www.oregonstreetcandleco.com/images/candle3lantern.gif

نیمه شب

 

نیمه شب مست می گذشتم از در ویرانه ای

تا که چشمم خیره شد بر چراغ خانه ای

نرم نرمک پیش رفتم تا کنار پنجره

تا که دیدم صحنه ی ویرانه ای

پدرک پیر و فلج افتاده اندر گوشه ای

مادرک مات و مبهوت همچو پروانه ای

پسرک از سوز و سرما میزند دندان به لب

دخترک مشغول عیش خویش با بیگانه ای

از آن پس سوگند خوردم تا که مست نروم سوی ویرانه ای

تا نبینم دختری عصمت فروشد بهر نان خانه ای

 

اگه گریه بذاره می نویسم کدوم لحظه تو رو  از من جدا کرد؟ نگو اصلا نفهمیدی نگو نه تو بودی اونکه دستامو رها کرد

خودت گفتی خداحافظ تموم شد منو تو سهممون از عشق این بود خود تو حرمت عشقو شکستی بریدی آخر قصه همین بود

اگه مهلت بدی یادت میارم روزایی رو  که بی تو عین شب بود تموم سهمت از دنیا عزیزم بذار یادت بیارم یک وجب بود

بهت دادم تموم آسمونو خودم ماهت شدم آروم بگیری حالا ستاره ها دورت نشستن منو ابری گذاشتی داری میری

بیا برگرد از این بن بست بی عشق بذار این قصه اینجوری نباشه آخه بذر جدایی رو چرا تو چرا دستای تو باید بپاشه؟

خداحافظ نوشتن کار من نیست آخه خیلی باهات ناگفته دارم اگه گریه بذاره می نویسم اگه مهلت بدی یادت میارم

اگه گریه بذاره می نویسم کدوم لحظه تو رو  از من جدا کرد؟ نگو اصلا نفهمیدی نگو نه تو بودی اونکه دستامو رها کرد

خودت گفتی خداحافظ تموم شد منو تو سهممون از عشق این بود خود تو حرمت عشقو شکستی بریدی آخر قصه همین بود


نوشته شده در پنج شنبه 91/5/12ساعت 6:6 عصر توسط علی نظرات ( ) | |

غم دوری خیلی سختِ مخصوصاً اگه تو باشی


مخصوصاً اگه بری تو دیگه پیش من نباشی


 


 

می دونی که بی توموندن توی دنیا یه عذاب


اگه تو یه روز نباشی زندگیم بی تو خراب


 

* * *


 

نزار اینجا من بمونم حیرون و خیلی پریشون


مهربون برگرد تو پیشم دلمو انقدر نسوزون


 


 

نگو که خبر نداری دارم از دوریت می میرم


جای دستای قشنگت دستای غمو می گیرم


 

* * *


 

نمی تونم نمی تونم دیگه من بی تو بمونم


به خدا سخته واسه من که دیگه تو رو نبینم


 


 

بیا و منو رها کن از غمو غصه جدا کن


بیا و بمون کنارم به دلم تو اعتنا کن


 

* * *


 

منمو دلی شکسته که به پات هنوز نشسته


تویی و دوری چشمات بی تو بودن خیلی سخته


 


 

غم دوریتو نمی شه یکمم تحملش کرد


نمیشه طاقت بیارم توی دنیای پر از درد


 


 

کاش می شد همیشه کنار من می ماندی و هیچ وقت مرا ترک نمی کردی .



نوشته شده در جمعه 91/5/6ساعت 11:12 صبح توسط علی نظرات ( ) | |

دانه های دل

دلم را چون اناری کاش یک شب دانه می کردم
به دریا می زدم در باد و آتش خانه می کردم

چه می شد آه ای موسای من، من هم شبان بودم
تمام روز و شب زلف خدا را شانه می کردم

***************************

آیینه

گرچه چشمان تو جز در پی زیبایی نیست    
دل بکن! آینه این قدر تماشایی نیست

حاصل خیره در آیینه شدن‌ها آیا               
دو برابر شدن غصه تنهایی نیست؟!

***************************

شبی غمگین ، شبی بارانی و سرد

مرا در غربت فردا رها کرد

دلم در حسرت دیدار او ماند

مرا چشم انتظار کوچه ها کرد

به من می گفت تنهایی غریب است

ببین با غربتش با ما چه ها کرد

تمام هستی ام بود و ندانست 

که در قلبم چه آشوبی به پا کرد

که او هرگز شکستم را نفهمید

اگه چه تا ته دنیا صدا کرد

 


نوشته شده در یکشنبه 91/5/1ساعت 11:33 صبح توسط علی نظرات ( ) | |

دیدی غزلی سرود؟

 عاشق شده بود ...

 انگار خودش نبود ...

 افتاد،

     شکست،

         زیر باران پوسید ...

 آدم که نکشته بود ...

 عاشق شده بود ...

انگار دلم همیشه در ابهام است
دیگر همه چیز بین ما رفت به باد
هم تیشه شکست و کوه پابرجا ماند
هم گم شده در نشان کوه ها فرهاد
انگار صدای نسترن ها درد است
دیگر همه جا هق هق مرگ آواز است
دیگر همه جا حصار غم میبیند
مرغی که همیشه عاشق پرواز است
تو از پس شهر حادثه آمدی و
دنیای مرا ستاره باران کردی

حالا که دلم با نفست خو کرده
گویا که دگر هوای هجران کردی
گفتی که سفر آخر این قصه ماست
آخر تو چرا چنین سنگدل شده ای
آخر تو بگو،بگو و انکار نکن
دریای چه کس کنون تو ساحل شده ای؟
آه.....بی تو تمام زندگی ابهام است
تکرار نفس نشانه زندگی نیست
این آخر قصه من و توست ببین
تنهایی این یکی و آن دیگری نیست!!!


نوشته شده در یکشنبه 91/4/11ساعت 3:59 عصر توسط علی نظرات ( ) | |

دیگه بیشتر از این نمیتونم کنار تو عاشق بمونم

دیگه دوست ندارم تورو به آینده ی زیبات برسونم

دیگه بی علت موندن ما با هم . دیگه کافیه ، بسه ، نمیتونم

از یاد هردومون میره .این عشقا ساده میمیره

خاطرات میره از یادت

بعد از من کل دنیات و قسمت کن

با اونکه با تو میمونه اون که میخوادت

ما فاصله گرفتیم از هم اما عشق ما این وسط بی گناه بود

قلب من سختیها رو طی کرد و قلب تو تازه اول راه بود

حالا دارم اینو تازه میفهمم دوستی ما یه اشتباه بود

من از قصه زندگی ام نمی ترسم

من از بی تو بودن به یاد تو زیستن و تنها از خاطرات گذشته تغذیه کردن می ترسم.

ای بهار زندگی ام

اکنون که قلبم مالا مال از غم زندگیست

اکنون که پاهایم توان راه رفتن ندارد

برگرد

باز هم به من ببخش احساس دوست داشتن جاودانه را

باز هم آغوش گرمت را به سویم بگشا

باز هم شانه هایت را مرحمی برایم قرار بده.

بگزار در آغوشت آرامش را به دست آورم

بدان که قلب من هم شکسته

بدان که روحم از همه دردها خسته شده.

این را بدان که با آمدنت غم برای همیشه من را ترک خواهد کرد.

بس برگرد که من به امید دیدار تو زنده ام

خالصانه دوستت دارم (M)


نوشته شده در دوشنبه 91/3/29ساعت 9:18 عصر توسط علی نظرات ( ) | |

هر کسی می تواند با شما لبخند بزند

هر کسی می تواند با تو گریه کند

اما کسی که تو را دوست دارد

وقتی اشک در چشمان شماست ، میتواند آنرا تبدیل به لبخند کند . . .

متن سنگ قبر پروین اعتصامی
آنکه خاک سیه اش بالین است
اختر چرخ ادب پروین است
گرچه تلخی از ایام ندید
هر چه خواهی سخنش شیرین است

  متن سنگ قبر فروغ فرخزاد
من از نهایت شب حرف میزنم
من از نهایت تاریکی
واز نهایت شب حرف می زنم
اگر به خانه من آمدی برای من م
ای مهربان چراغ بیارو یک دریچه
که از آن به ازدحام کوچه خوشبخت بنگرم
 
متن سنگ قبر کوروش کبیر
ای انسان هر که باشی واز هر جا که بیایی
میدانم خواهی آمد
من کوروشم که برای پارسی ها این دولت وسیع را بنا نهادم
بدین مشتی خاک که تن مرا پوشانده رشک مبر


نوشته شده در دوشنبه 91/3/29ساعت 9:12 عصر توسط علی نظرات ( ) | |

اول سلام دوستان خیلی دوستون دارم دوم این که اگه یکوقت نشدبهتون سربزنم ببخشید آخه اینترنت ندارم اما هرجا که من باشم و اینترنت وجود داشته باشه ازش اسفاده میکنم تا باشما دوستان خوبم باشم مرسی که سرمیزنید...

1سوال مهم جواب بدین حداقل خودتون بهش فکرکنین:

اگه یکی بگه1جمله یا یک کلمه واسه آخرین بار توزندگیت بگو و بعدش تاعمرداری نمیتونی حرف بزنی تو چه چیزی میگی؟


نوشته شده در چهارشنبه 91/3/24ساعت 11:48 صبح توسط علی نظرات ( ) | |

شرمنده ام از روی شما بدغزلی نیست

از عشق مکن شکوه که جای گله ای نیست

بگذار بسوزد دل من مسئله ای نیست

من سوخته ام در تب ، آنقدر که امروز

بین من و خورشید دگر فاصله ای نیست

غمدیده ترین عابر این خاک منم من

جز بارش خون چشم مرا مشغله ای نیست

در خانه ام آواز سکوت است ، خدایا

مانند کویری که در آن قافله ای نیست

می خواستم از درد بگوییم ولی افسوس

در دسترس هیچکسی حوصله ای نیست

شرمنده ام از روی شما بد غزلی شد

هرچند از این ذهن پریشان گله ای نیست


نوشته شده در پنج شنبه 90/12/18ساعت 1:50 عصر توسط علی نظرات ( ) | |

شرمنده ام از روی شما بدغزلی نیست

از عشق مکن شکوه که جای گله ای نیست

بگذار بسوزد دل من مسئله ای نیست

من سوخته ام در تب ، آنقدر که امروز

بین من و خورشید دگر فاصله ای نیست

غمدیده ترین عابر این خاک منم من

جز بارش خون چشم مرا مشغله ای نیست

در خانه ام آواز سکوت است ، خدایا

مانند کویری که در آن قافله ای نیست

می خواستم از درد بگوییم ولی افسوس

در دسترس هیچکسی حوصله ای نیست

شرمنده ام از روی شما بد غزلی شد

هرچند از این ذهن پریشان گله ای نیست


نوشته شده در پنج شنبه 90/12/18ساعت 1:50 عصر توسط علی نظرات ( ) | |

<      1   2   3   4   5   >>   >

قالب وبلاگ : قالب وبلاگ