سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تنهاترین عاشق

افسوس در این معرکـه بسیاردویدیم

ازخودبرهیدیم وحرف حسابی نشنیدیم

بسیاردراین دریای بی رحم زدیم پای

از پـای فتادیم و به ساحل نرسیدیم

یکروز به دنبال معبد و صومعه گشتیم

یک روز پی پیمانه. ره میخانه گزیدیم

گاهی سر سجاده و محراب نشستیم

گاه ازاثر باده به آغوش دلدارخزیدیم

دل را ز چه مقصود به جانانه سپردیم

گل را به چه منظور ز گلخانه ربودیم

دل سوخته چوشمع شدیم دربر جانان

پروانه صفت برسر هرشعله پریدیم

ما طـوطـی صفتانیم که در پرده گفتار

گفتندو زتکرار آنان به گفتار رسیدیم

یک عمر زحیرانی دل خندیدیم وگریستیم

دل نیزندانست چه کرده است وچه کردیم

پ-ن= دوستان اینروزها خیلی با وزن وقافیه کار ندارم. آخه من در کشوری زندگی میکنم که هیچ کسی سر جای خودش ننشسته وبی عقلها و مگس وزنها بجای عاقلمردان وسنگین وزن ها نشسته اند. و وقتی کسی نیست تابگوید بابا ظلم وجنایت کافیه .پس بی خیال وزن وقافیه . پ-ن=2-بقول نوه شازده خانم نازنین :آنروزها خانه ها چوبی بود و گفتار ها و عمل ها در همه جا خوبی بود.. امروز بنای خانه ها سنگ شده.. دلها با بناها هماهنگ شده... یک مدتیه دلم بد جوری تنگ شده


نوشته شده در جمعه 92/9/22ساعت 10:46 صبح توسط علی نظرات ( ) | |


قالب وبلاگ : قالب وبلاگ