سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تنهاترین عاشق

حرفهای تو شبیه یک بوسه می ماند.نگاه هایت شبیه یک بوسه می ماند.وقتی معاشقه می کنی یا دستهایت را به نام محبت به دور گردنم حلقه می زنی.تو همیشه طعم یک بوسه می دهی.اوقاتی که در آغوشی من به سجده و شکر مشغولی و با تمام وجودت دعا می کنی که کنارم باشی و هیچ گاه رنگ زنگار گرفته ی جدایی را بر قلب سرخ و انار رنگت نبینی.وقتی در زیرترین اکتاو و درعاشقانه ترین گامهای موسیقی، پرده های  احساسهای مرده و ساکن را به آتش می کشی،حس یک بوسه را می سازی.برایم از باغچه هایی، گل می آوری که هر گلشان تنها یک بار متولد می شوند و مثل مانند ندارند.این احساسات منحصر و این سلیقه ی وسواسی دستچین کننده ی تو، برای من چه چیزی جز بوسه ای  به ارمغان می آورد که پایه های زندگیم را خواهد لرزاند و ابلیس های منفور زندگیم را فلج خواهد کرد ؟اصلا تو خود یک بوسه ای که یک بار اتفاق می افتی و زندگی انسان را تا ابد ناچار و پا به رنج خود می کنی.تو یک بوسه ای که نه آدم و نه دنیا را، بلکه دنیای آدمی را به آنجا که می خواهی می کشی و آدم را به بالای دار می فرستی.اصلا وجود تورا در هر بوسه ای می توان یافت. شاید تو اصلا خداوند بوسه های تمام جهان باشی، که در قالب یک غیر موجود تخیل من، ادامه به جود می دهی.تو همان بوسه ی مرگ باری که انسان را به رهایی دردناک گرسنگی می فرستی.همان بوسه ای که انسان را به زیر گرز و شلاق آرامش بحش هستی و نیستی می فرستی.تو همان بوسه ای که انسان را به صلیب می کشی و در دست و پاهایش میخهای آهنین فرو می کنی.تو همان بوسه ای هستی که یک کلاغ خونخوار و گرسنه از چشم یک مصلوب دست پا بسته می گیرد.تو همان بوسه ای که در سر سفره شام ظاهر می شوی، دستت را همراه همه دراز می کنی.تو بوسه ای و به اندازه ی تمام دنیا شیرین؛ اما تنها خودت را به اندازه ی سی سکه ی نقره فروخته ای.تو بوسه ای که همه در باطن به دنبالش موجه و مقیدند، اما در ظاهر همه از تو می گریزند. تو نه یک بوسه ی ماورایی عجیب، بلکه یک بوسه ی زمینی و روزمره ی پر خواستار هستی که از لبهای یک آدم بر می خیزی.تو یک بوسه ی خونین هستی که طعم یک بوسه ی شیطانی می دهی؛ یک بوسه ی خائنانه و تحقیر آمیز؛بوسه ای که تا ابد جایش روی لبها و گونه های انسان،

 


http://bardiyabux.com/?r=dastaneshgh


نوشته شده در چهارشنبه 91/6/15ساعت 4:54 عصر توسط علی نظرات ( ) | |


قالب وبلاگ : قالب وبلاگ